چرا نباید با کودک درددل کنیم؟
در دنیای امروز، اغلب والدین علاوه بر دستوپنجه نرم کردن با مسائل کودکان و تلاش برای تامین نیازهای عاطفی و جسمانی آنها درگیر مشکلات شغلی، خانوادگی و اقتصادی فراوانی هستند. گاهی این مشکلات بهاندازهای آنها را تحت فشار قرار میدهند که بدون توجه به تاثیر حرفهایشان فقط بهدنبال گوش شنوایی میگردند تا با او درددل کنند و اندکی از بار ذهنیشان بکاهند. متاسفانه اینجاست که معمولا پای فرزندان به میان میآید. در این مطلب، قصد داریم ببینیم چرا نباید با کودک درددل کنیم و با انجام این کار چه آسیبهایی را به او وارد میکنیم؟.
به چه دلیل نباید با کودک درددل کنیم؟
احتمالا شما هم با خودتان فکر میکنید: «چرا نباید با کودک دردل کنیم؟» موضوع این است که تقریبا برای هر پدر و مادری، فرزندان و نحوه رشد و نمو و سلامت روان و جسم آنها از اهمیت ویژهای برخوردار است. اغلب قریب به اتفاق والدین با تمام توانشان تلاش میکنند در تمامی مراحل زندگی کودک «کار درست» را انجام دهند و به سلامت روح و روان بچهها آسیبی نزنند. اما بچهها درست مانند اسفنج عمل میکنند و همه اتفاقات و فعلوانفعالات خوب و بد اطرافشان را جذب میکنند.
بسیاری از والدین در عین خوشنیتی تمایل دارند ریز و درشت مسائلشان را با فرزندشان در میان بگذارند و با او درباره درگیریهای شغلی، اقساط عقبافتاده، مشکلات مالی یا دعواهای خانوادگی صحبت کنند. گاهی اوقات، این کار مستقیما انجام نمیشود. یعنی، والدین در این زمینهها با دیگر اعضا خانواده یا دوستانشان گفتوگو میکنند؛ اما این صحبتها بهگونهای انجام میشوند که بهسادگی به گوش کودک میرسند و نهایتا موجب میشوند او در جریان همه مشکلات کوچک و بزرگ قرار بگیرد.
بهاشتراکگذاری مکرر مسائل بزرگسالان با کودک بهتدریج به او این احساس را منتقل میکند که باید از پدر و مادرش مراقبت کند. این در حالی است که در واقع پدر و مادر باید از فرزندشان محافظت کرده و برای رفع مشکلات او تلاش کنند.
بچهای که ناخودآگاه نقش دوست، مراقب و روان درمانگر والدین را برعهده میگیرد مسئولیتی به مراتب بزرگتر از تواناش را میپذیرد. در نتیجه، زودتر از آنچه که باید مرزهای کودکی را پشت سر میگذارد و بدون آمادگی لازم وارد دنیای بزرگترها میشود. به همین دلیل است که بسیاری از کارشناسان و متخصصان از درددل کردن با کودک با عنوان «تجاوز روحی» والدین به فرزندشان یاد میکنند.
مجموع عوامل یاد شده روح و روان بچه را نشانه میگیرند و موجب افسردگی، از دست دادن اعتماد بهنفس، احساس نا امنی و حس حقارت و ناتوانی او میشوند. این حسوحال منفی روی ویژگیهای فردی و اجتماعی کودک تاثیر میگذارند. به این ترتیب، چشماندازهای پیش روی فرزندتان بهشدت تیره و تار شده و او به موجودی منزوی، مضطرب، بیپشت و پناه، عصبانی و افسرده تبدیل میشود.
بسیاری از بچههایی که با مسئولیتهای ناشی از این گفتوگوهای مخرب رشد میکنند در دوران بزرگسالی به اعتیاد و روابط نامناسب پناه میبرند. واقعیت این است که والدین همواره باید دوست بچهها باشند؛ اما بههیچ عنوان نباید آنها را دوست خود بدانند. یعنی، وظیفه پدر و مادر این است که با ایجاد روابطی صمیمانه و فضایی امن و آرام، اعتماد فرزندشان را جلب کرده و علاوه بر شنیدن مشکلاتاش بهعنوان بزرگترین حامیان او عمل کنند. این در حالی است که هرگز نباید فرزندان خود را به دوستان نزدیکشان تبدیل کرده و با آنها درددل کنند.
درددل کردن با کودک این پیام را منتقل میکند که والدین از نظر احساسی و عاطفی به فرزندشان متکی هستند و سعی میکنند حمایت و پشتیبانی او را جلب کنند. چنین مسئولیت بزرگی میتواند ساختار و آرامش فکری و روانی کودک را در هم بریزد و او را درگیر مسائلی کند که فراتر از درک و سنوسالاش هستند.
از آنجا که در زمینه بهبود و رفع مشکلات بزرگسالان کاری از دست کودک برنمیآید او کمکم با تمام وجود احساس ناتوانی میکند و دچار نوعی شرمساری و حس حقارت آزاردهنده میشود. با گذشت زمان، این احساسات موجب از دست رفتن عزت نفس و اعتماد بهنفس بچهها میشود. در عین حال، کودکی که دائما در جریان مشکلات پدر و مادرش قرار میگیرد دیگر فرصتی برای طرح و بازگویی مشکلات و خواستههای خودش پیدا نمیکند. چرا که باور دارد والدیناش بهاندازه کافی درگیر پیچیدگیهای زندگی بزرگسالی هستند و او نباید با شرح مسائلاش آنها را بیش از این ناراحت کند.
عوارض درددل کردن با کودک چیست؟
- کودک بهشدت احساس ناامنی میکند.
- دلاش برای پدر و مادرش میسوزد و چون کاری از دستاش برنمیآید دچار سرخوردگی، نا امیدی، یاس و شرمساری میشود.
- بهشدت احساس حقارت میکند و اعتماد بهنفس و عزت نفساش را از دست میدهد.
- اضطراب و استرس بسیار زیادی را تحمل میکند.
- عملکردش در محیط خانه و مدرسه بهشدت تحت تاثیر قرار مییگرد و تمرکزش را از دست میدهد.
- ناگهان و بدون هیچ تجربه و آمادگی قبلی جهان خوش آب و رنگ کودکی را پشت سر میگذارد و وارد دنیای پرچالش بزرگسالی میشود.
- دیگر نمیتواند خواستهها و مشکلاتاش را با والدین خود در میان بگذارد.
- دچار افسردگی میشود.
- بهدلیل اضطراب و افسردگی فزاینده ممکن است در بزرگسالی به اعتیاد و برقراری روابط نامناسب پناه ببرد.
- بهدلیل استرسی که در کودکی تحمل کرده ممکن است بعدها از والدیناش متنفر شود و آنها را برای از دست دادن روزهای خوش کودکی مقصر بداند.
- ممکن است در بزرگسالی بهصورت کاملا ناخودآگاه الگوهای خانوادگی دوران کودکی را بازسازی کند و درگیر مشکلاتی مشابه شود.
در چه زمینههایی باید از درددل با کودک اجتناب کنیم؟
تا اینجا به این سوال پاسخ دادیم که «چرا نباید با کودک درددل کنیم؟» با این حال، برای روشتر شدن موضوع و موفقیت بیشتر در امر محافظت از سلامت روح و روان فرزندانتان لازم است با حوزهها و مسائل بسیار حساسی آشنا شوید که بهاشتراکگذاری آنها میتواند به شکلی عمیق و مخرب بر ذهن کودکانتان تاثیرگذار باشد.
از این جمله، میتوان موارد زیر را برشمرد:
۱. مشکلات زناشویی
اغلب زوجها در طول دوران تاهلشان دورههای خوب و بد متعددی را تجربه میکنند. این امر کاملا طبیعی و قابل انتظار است. استرس، مشکلات مالی، فشار کار، تفاوت دیدگاههای ناشی از رشد زن و شوهر و فرسودگی حاصل از روابط طولانیمدت تنها شماری از دلایلی هستند که در طول زندگی مشترک موجب ایجاد چالشهای کوچک و بزرگی میشوند.
مجموع عوامل یاد شده در بسیاری از مواقع موجب اختلافات و مشاجرات خانوادگی میشود. واضح است که بچهها در طول زندگی خود ممکن است بارها تنش موجود میان مادر و پدرشان را احساس کنند. جدی شدن این تنشها خردسالان را دچار وحشت و کودکان بزرگتر را دچار اضطراب و سردرگمی میکند.
در چنین شرایطی، بهجای درددل کردن با کودک لازم است به فرزندتان اطمینان دهید که حال هر دو طرف خوب است و بروز این قبیل اختلاف نظرها هم کاملا طبیعی است.
در واقع، بچهها هرگز نباید شاهد بحثهای تند و فریادهای شما باشند. چرا که این امر میتواند امنیت عاطفی آنها را مختل کند و این احساس را بهوجود آورد که پدر و مادر دیگر یکدیگر را دوست ندارند؛ در نتیجه احتمالا کودک تصور میکند خود او هم دیگر پایگاه عاطفی لازم را نداشته و دیگر کسی دوستاش ندارد.
بهعنوان پدر و مادر حتی اگر به مرز طلاق هم رسیده باشید تنها زمانی باید این موضوع را با فرزندتان بهاشتراک بگذارید که تصمیمگیری نهایی را انجام داده و از آن اطمینان دارید. در غیر این صورت، کودک برای مدتها استرس جدایی قریبالوقوع شما را با اضطراب و نگرانی بیش از اندازهای تحمل میکند.
در هنگام اعلام خبر طلاق به کودک هم هرگز نباید ذهن او را با در میان گذاشتن مشکلاتی مشوش کنید که هر دوی شما را به سمت جدایی سوق دادهاند. یادتان باشد اصلا ضرورتی ندارد چنین جزئیات ناراحتکنندهای را برای فرزندتان مطرح کنید.
۲. احساسات منفی درباره خانواده یا دوستان
احتمالا شنیدهاید که میگویند وقتی با فردی ازدواج میکنید نه تنها خود او بلکه خانواده و دوستاناش را نیز باید بپذیرید. خانواده و نزدیکان همسر (اعم از زن یا شوهر) از شناختهشدهترین منابع ایجاد تنش در خانوادهها به حساب میآیند. مشکل اینجاست که ممکن است بهطور عمدی یا سهوی پای کودکان هم به این اختلافات یا گفتوگوهای منفی کشیده شود.
این امر میتواند به شکل بسیار ناخوشایندی بر ذهن، روح و روان آنها تاثیرگذار باشد. آیا رفتارهای همسرتان شما را دیوانه میکند؟ آیا مادر شوهر یا مادر زنتان با دهان باز غذا میخورد و با صدای بلند حرف میزند؟ آیا عمو، دایی، خاله یا دوست نزدیک همسرتان یا حتی اقوام خودتان دائما اظهار فضل میکنند و راهکارهای ریز و درشتی را در اختیارتان میگذارند که هیچیک بهدرد زندگی شما نمیخورند؟ آیا اقوامتان همواره در تصمیمگیریهای شما مداخله میکنند؟
این موقعیتها بیش از حد واقعی و تنشزا هستند. با این حال، لازم است به فرزندتان لطف کنید و همه اینها را برای خودتان نگهدارید و تخلیه و بهاشتراکگذاری این مطالب را به زمانی موکول کنید که بچهها در اطرافتان نباشند. مشکل اینجاست که با وجود آزاردهنده بودن رابطه شما با فرد مورد نظر، ممکن است او از نظر فرزندتان دارای جایگاه ویژهای بوده و مورد علاقهاش باشد. بنابراین، با بدگویی از او در واقع، شما حس اعتماد فرزندتان را خدشهدار کرده و پایگاههای عاطفی او را یکبهیک ویران میکنید. یادتان باشد، تنها زمانی حق دارید نظرات و احساسات منفی خودتان را درباره اطرافیان با فرزندتان بهاشتراک بگذارید که احساس کنید ممکن است این رابطه برای جسم و روان کودک خطرآفرین باشد.
۳. مسائل و مشکلات شخصی و خانوادگی
آیا دوران کودکیتان را بهخاظر میآورید؟ یادتان میآید که فکر میکردید مادر و پدرتان از عهده هر کاری برمیآیند و همه پاسخها را در آستین دارند؟ واقعیت این است که امروز فرزندان شما هم دقیقا درباره شما چنین برداشتی دارند. در چنین شرایطی، شما با بهاشتراکگذاری مسائل و مشکلات شخصیتان قبل از هر چیز باورهای کودک را خدشهدار کرده و این پیام را به او منتقل میکنید که نمیتواند به شما تکیه کند. چرا که خودتان مشکلات پیچیدهای دارید که نمیتوانید از عهده آنها برآیید.
با این وجود، پس از برطرف شدن مشکلات میتوانید خاطره تلاش خود را برای رفع آنها بازگو کرده و مسیر موفقیتتان را ترسیم کنید. دلیلاش هم واضح است؛ زیرا بیان خاطرات موفقیت برچالشها نه تنها موجب میشود فرزندتان به شما افتخار کرده و بیش از پیش روی کمکها و رهنمودهای شما حساب کند، بلکه درست مثل درس زندگی عمل میکنند. پس از در میان گذاشتن مشکلات دلهرهآورتان با کودک خودداری کرده و هرگز او را دوست یا مشاور خودتان فرض نکنید.
سخن آخر
در این مطلب، تلاش کردیم ببینیم چرا نباید با کودک درددل کنیم؟ در عین حال، به تاثیر انجام این کار بر روح، روان و زندگی آتی کودکان پرداختیم و برخی از مهمترین حوزههایی را با شما در میان گذاشتیم که هرگز نباید درباره آنها با فرزندتان گفتوگو کنید.
نظر شما چیست؟ آیا افرادی را میشناسید که با درددل کردن به روح و روان فرزندانشان تجاوز میکنند؟ آیا چنین موردی را تجربه کردهاید؟ ممنون میشویم دیدگاهها و تجربیاتتان را در بخش «نظرات کاربران» برای ما و دیگر خوانندگان بازگو کنید.